مقالات روانشناسی 07 اردیبهشت 1402 - 1 سال پیش زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه
کپی شد!
1

نکاتی که تجربه مشاوره را برای شما مفیدتر می‌کند

جلسه مشاوره

۵ اشتباهی که در جلسه مشاوره مرتکب شدم

اجازه دهید صحبت خودم را با این حرف شروع کنم که هیچ راه درست و مشخصی برای درمان وجود ندارد؛ اما قطعا راه‌هایی وجود دارد که جلسه مشاوره بهتری تجربه کنیم. من هم در جایگاه روان شناس و هم در جایگاه مراجع در اتاق مشاوره بوده‌ام و قطعا اشتباه‌های بزرگی کرده‌ام که اگر می شد، دوست داشتم جبران‌شان کنم. اینجا 5 مورد را برای معرفی انتخاب کردم و امیدوارم برای شما هم که در جست‌وجوی بهتر بودن هستید مفید باشد.

۱. وقتی که روان‌شناسم حرفی نامربوط می‌زد به او چیزی نمی‌گفتم

‌یک‌بار خاطرم هست وقتی که در اول جوانی بودم، روان‌شناسم از من پرسید که برای آرام شدن چه کارهایی انجام می‌دهم. من در جواب به او گفتم «قهوه صبح»، او خندید و گفت: «نگو که نمی‌دونی قهوه محرکه». دردناک بود. من تا آخر جلسه حرف نزدم. احساس شرم، خشم و خجالت می‌کردم و هرگز دوباره به جلسه مشاوره‌ برنگشتم. اگر به الان برمی‌گشتم، آرزو می‌کردم که طور دیگری رفتار می‌‌کردم؛ نه به این دلیل که با‌ روان‌شناسم مشکل را رفع‌ورجوع کنیم؛ بلکه برای خودم. اجتناب از چنین شرایطی و نادیده گرفتن احساساتم، همان کاری که در روابطم انجام می‌دادم، به من کمکی نمی‌کرد. اگر به او می‌فهماندم که نظرش کورکورانه و اشتباه است، به من این اجازه را می داد که اختیار احساساتم را داشته باشم و دقیقا خلاف شرمی که احساس می‌کردم رفتار کنم. شما برای اینکه حرفی به روانشناستان بزنید مطمئن نیستید؛ اما انجام این کار قدرت عجیبی به شما می‌‌دهد. اگر روان‌شناس حرفی زد که آزاردهنده بود، درباره‌ش با او صحبت کنید. این کار را فقط و فقط به‌خاطر خودتان انجام دهید.

۲. طرز فکر «این جواب نمی‌ده»

قبل‌ترها، به عنوان مراجع، روانشناسم از من خواست تا روشی به اسم «قدردانی از بدن» را انجام دهم؛ روشی که به‌جای مشاهده شکل‌وشمایل بدن باید از آن برای کارایی‌اش در زندگی روزمره‌ت سپاس‌گزاری کنی. خوب یادم هست که در همان حالی که سرم را به نشانه توافق تکان می‌ دادم، پیش خودم عمیقا فکر می کردم که این کار احمقانه‌ست. هیچ وقت دیگر هم به این روش فکر نکردم تا سال ها بعد که واقعا از تاثیر این کار شگفت‌زده شدم. واقعا آرزو می‌کردم که این کار را در همان سال ها انجام داده بودم. شما هیچ‌وقت نمی‌ دانید که چه کاری جواب می دهد. شاید اتفاق بدتری برای شما بیفتد و با انجام دادن آن کار نتیجه دل‌خواه را نگیرید؛ اما این نتیجه را وقتی می‌گیرید که با خودتان بگویید: « انجامش می‌دهم».

۳. بیش‌ازحد فکر کردن و فاصله‌گیری از احساسات

مغز من مدام در حال کار کردن است. من عاشق فکر کردن هستم؛ اما گاهی فکر کردن بی‌شباهت به طلسم نیست؛ مثل زمانی که برای جنگ با احساس‌هایی که داریم به فکر کردن پناه می بریم. در مشاوره این اتفاق به این شکل خودش را نشان می‌دهد که فقط در حال صحبت درباره احساسات هستیم؛ بدون اینکه واقعا آن ها را حس کنیم. اگر احساسات را سرکوب کنیم از تاثیر فوق‌العاده آن ها بی‌نصیب می‌مانیم. عجله نداشته باشید. حرف زدنتان را آرام کنید و واقعا تجربه‌هایتان را احساس کنید. حتی می‌‌توانید از روان‌‌شناستان بخواهید که با شما احساس کردن را تمرین کند: چشم‌هایت را ببند و بدنت رو حس کن. چی احساس می‌کنی؟ دقیقا در کجا احساسش می‌کنی؟

‌۴. ناپدید شدن

هرچند که من همیشه مخالف بوده‌ام که بدون هیچ توضیحی جلسه مشاوره را برای همیشه ترک کنم و ناپدید شوم؛ اما یک یا دو مرتبه تجربه این کار را دارم. من خیلی دیر فهمیدم که پایان دادن به یک رابطه مهارت محسوب می شود و من هیچ‌وقت در این کار خوب نبودم چون تا به حال این کار را انجام نداده بودم. من یا از ترس تمام کردن چیزها افراد را نزدیک خودم نگه می‌داشتم یا رابطه را بدون گفتن کلمه‌ای تمام می‌کردم. با انجام کارهای سخت کنترل روابط و احساسات‌تان را در دست بگیرید. به‌جای اجتناب و ترک جلسه مشاوره به روان‌شناستان بگویید که راهنمایی‌هایش برای شما موثر نیست.  به خودتان برای قاطع و مصمم بودن فرصت دهید.

۵. تلاش برای مراجع خوب بودن

من همیشه در دوستی‌ها نقش «دوست قوی» را بازی می‌کردم؛ کسی که از‌خود‌گذشتگی می‌کرد و کمک‌حال همه بود. من همین کار را در جلسه مشاوره هم انجام دادم که اشتباه بسیار بزرگی بود. بدون اینکه متوجه باشم احساساتم را نادیده می‌گرفتم و از آن‌ها حرفی نمی‌زدم و فقط تا پایان جلسه، بدون اینکه واقعا چیزی را حس کنم، حرف می‌زدم. هیچ‌چیزی از جلسات درمان نصیب من نمی‌شد چون آن‌طور که باید از فضای مشاوره استفاده نمی‌کردم. مشاوره فضایی است که باید آسیب‌پذیر بود؛ به‌خصوص وقتی نمی‌توانید در موقعیت‌های دیگر زندگی آسیب‌پذیر باشید؛ اما جلسه درمان فقط زمانی موثر است که با تمام خودتان در آن ظاهر شوید. هم وجه مثبت و هم وجه منفی.


به‌جای تکرار چنین اشتباهی، از خودتان به روان‌شناس چیزی بگویید که راجع‌به شما نمی‌داند. به خودتان برای گفتن قصه‌هایی که از گفتن آن خجالت‌زده‌‌اید، فشار بیاورید. اجازه دهید که روان‌شناس ترس شما از طرد شدن و «مراجع خوب» نبودن را درک کند؛ چون این مسئله همان چیزی است که شما را از هدف درمان دور می‌کند. جست‌وجو کنید که چطور می‌توانید دیوار دفاعی‌تان را فرو بریزید تا بیشترین استفاده را از جلسات ببرید. هیچ راه کامل و بی‌نقصی برای مشاوره گرفتن وجود ندارد. اشتباه کردن و درس گرفتن از آن بخشی از فرآیند رشد شماست. من از اشتباهاتی که مرتکب شدم پشیمان نیستم؛ اما امیدوارم این تجربه‌ها به شما در جریان رشد شخصی‌تان کمک کند.

نویسنده
ادمین
مطالب مرتبط
  • دیدگاه‌هایی که حاوی ناسزا و افترا است، به هیچ عنوان پذیرفته نمی‌شوند
  • برای بهتر و روان‌تر خوانده شدن دیدگاه شما، بهتر است از متن به صورت فارسی استفاده کنید نه با حروف فینگلیش
  • موارد درگیری با کاربران در پاسخ به دیدگاه دیگر کاربران پذیرفته نمی‌شود
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. معین میگه

    نکات جالب بودن ممنونم.