اوایل خرداد ماه جان فردریکسون، روان درمانگر پویشی، با انتشار نامه ای در صفحه ای که منتسب به نام او بود، به صراحت به نقد عملکرد امیر منشی و موسسه «وفور» پرداخت. از این رو، امیر منشی در واکنش به این عمل و پاسخ به ادعاهای فردریکسون نامه ای را منتشر کرده است.
به گزارش بهروان نیوز، متن نامه به شرح زیر است:
«(در مطالعه متن زیر به این نکته توجه داشته باشید که نسخۀ اولیه آن به زبان انگلیسی نگاشته شده است و در برگردان فارسی تلاش شده که ترجمه، تحت اللفظی نبوده و بیشترین نزدیکی مفهومی را به نسخه اصلی داشته باشد.(
این نامه سرگشاده، به احترام تمامی شاگردان فعلی، قبلی و آیندۀ وفور، همکاران و تمامی ملت عزیز ایران است.
با توجه به اتهامات بیاساس و نشر اکاذیب، صلاح را در آن دیدم که مدتی از این واقعه فاصله بگیرم تا واکنش من تحت تأثیر هیچ هیجانی نباشد و پاسخگویی ام بر پایه خرد و واقعیت استوار گردد.
جان
امیدوارم حالت خوب باشد.
این نامه را در اشاره به موضوعی می نویسم که عمیقاً من را از تو ناامید کرده است. اخیراً مطلع شدم که اطلاعات نادرستی در مورد من و وفور در رسانه های اجتماعی منتشر شده است و در کمال تاسف متوجه شدم که آغازگر نشر این موارد کذب و غیرواقعی، تو بوده ای.
بسیار حرفه ای بود اگر ابتدا این موضوع را حداقل یک بار حضوری یا مستقیما، با من در میان می گذاشتی. تو که می دانستی من، در مورد موضوعات حرفه ای، همیشه آمادە گفتگو و تبادل نظر بوده ام. حالا هم من مشتاقانه منتظر نتیجه کار هستم که:
آیا نهایتا ناراستی غالب می شود یا حقیقت آشکار خواهد شد؟
دروغ پدیده عجیبی است. همانطور که مولانا می گوید: «آنجا که فکر می کنی در درست ترین نقطه هستی، این احتمال را بده که ممکن است در اشتباه ترین نقطه ایستاده باشی.»
همیشه در این فکر بوده ام که تو چرا به مولانا این چنین گرایش پیدا کرده ای؟ در درونت، باید چیزی وجود داشته باشد که با سخنان او عمیقاً مرتبط باشد، چیزی که لازم بوده درک کنی. همچنین، این سوال را هم داشته ام که چرا کتابی درباره یکی از تأثیرگذارترین جنبه های زندگی انسان نوشته ای؟ یعنی «دروغ هایی که به خود می گوییم».
من، به سختی می توانم رفتارهای عجیب و غریبی که اخیرا از جانب تو دیده ام را باور کنم، اما ارتباط این موضوعات، نمی توانند تصادفی بوده باشند. وقت آن است که کسی کتابی با عنوان «دروغ هایی که جان گفت» بنویسد.
جان، در فارسی ضرب المثلی داریم با مضمون : «تنها به قاضی رفتن». یعنی قاضی، قبل از صدور حکم، باید دو طرف ماجرا را بشنود و فقط گوش دادن به یک طرف اشتباه است. با این کار تو از نقش یک فرد بی طرف خارج شدی و تنها با یک طرف، همسو شدی. بهتر نبود ابتدا من را با کسانی که ادعا می کنی چنین موارد کذبی به تو ارائه کرده اند، رو در رو کنی؟
تو نوشته ای: «بیش از 14 سال است که سعی کرده اید فرقه Lifespring را از طریق GmbH Vofour مستقر در کلن آلمان، و گروه روانشناسی وفور (داخل ایران)، کلینیک جان زیبا، انجمن مطالعات روان درمانی ایران(IPSA)، شرکت وفور مهر رضوان، شرکت ویژن آرا شمیرانات، شرکت وفور مهر کامیار، شرکت جوان گردش مهر کامیار، شرکت راه زندگی رضوان، شرکت حامیان جان زندگی، شرکت کیش، شرکت روبراه و شرکت توان گردش مهر کامیار، تحت پوشش ISTDP پنهان کنید و آن را به عنوان یک دوره روانشناسی اداره کنید.»
نام بردن از شرکت ها و مؤسسات متعلق به من، دلیلی بر صحت ادعاهای مطرح شده علیه من نیست، بلکه فقط نشان دهندە تلاشی است که انجام شده تا من یا دیگران را متقاعد کند که مدارک کافی علیه من وجود دارد. اطلاعات مربوط به شرکت های من به صورت رسمی ثبت شده است و هر فارسی زبانی می تواند آنها را در اینترنت پیدا کند و نیازی به ذکر آنها نبود.
نام بردن تک تک این موسسات توسط شما به عنوان یک خارجی، فقط ثابت می کند که عده ای در پشت صحنه، آن را نوشته و با هدف انتشار برای تو ارسال کرده اند.
تو در ایمیل خود اتهاماتی به من روا داشتی که به راحتی می توان به همه آنها پاسخ داد.
تو نوشته ای: «در طول سال ها، ایرانی های زیادی درباره فعالیت های شما با من تماس گرفته اند، البته وقتی فقط یک نفر صحبتی می کند، ممکن است چنین گزارشی، شایعه ای نادرست باشد، اما افراد بسیاری صداهایی ضبط شده، ویدیو و گزارشهایی شخصی ارائه کرده اند.»
آیا تا به حال تامل و فکر کرده ای که چرا به یکباره، چنین ادعاهایی مطرح می شوند؟ چه شواهد حقیقی ای وجود دارد؟
آنها صرفا افراد معدودی هستند که یا به دلایلی که ذکر خواهم کرد از موسسه ما اخراج شده اند، یا رقبای کاری من هستند و یا احتمالا توسط آنها تحریک یا تطمیع شده اند.
اگرچه برای من غیر قابل درک است که چرا تو، برخلاف دوستی ده ساله ما، ناگهان چنین ایمیلی نوشتی؟ و حتی تعجب آورتر است که بدون اینکه منتظر پاسخ من بمانی این نامه خصوصی را منتشر کردی؟
تو نوشته ای: «بسیاری از همکاران قبلی شما اکنون آن شواهد را دیده اند و به حقیقت پی برده اند.»
لطفاً نام این همکاران را ذکر کنید. احتمالا منظور تو رقبای کاری ماست. در غیر این صورت، هیچکدام از آنها نمی دانند که ما چه کاری انجام می دهیم. آنها فقط می دانند که ما مهارت های زندگی را آموزش می دهیم و تنها احساسی که نسبت به موفقیت ما دارند، احتمالا حسادت است. طبیعی است که آنها باید یکدیگر را پیدا کنند، تیم شده و ما را متهم کنند تا اتهاماتشان باورپذیر شود. تماشای ویدیوهای رول پلی (گفتگوهای مدیریت شدۀ محدود) از کارهای ما نمی تواند مبنای یک قضاوت حرفه ای باشد. من این موضوع را چند پاراگراف بعد، بیشتر توضیح خواهم داد.
تو نوشته ای: «از طریق وفور، شما بیش از چهارده سال سعی کرده اید تا فرقه ی لایف اسپرینگ را زیر پوشش ISTDP و با عنوان
دوره روانشناسی، مخفی کنید و اداره کنید.»
برای اطلاعت می گویم، من حتی نمی دانم لایف اسپرینگ چیست تا به آن ها آموزش دهم. من طی سال های زندگی خود، در صدها دوره و آموزش مختلف شرکت کرده ام، اما هیچگاه با چنین دوره ای که تو نام برده ای روبه رو نشده ام.
تو نوشته ای: «طی سال ها، شما هزاران شرکت کننده را در معرض فشارهای شدید، تحقیر و تهدیداتی قرار داده اید که معمولا در یک فرقه دیده می شود.»
اطلاق عنوان فرقه به سازمان ما، دقیقاً خلاف طبیعت کار ماست. من فرقه گرایی را جرم می دانم و به شدت از آن خودداری می کنم زیرا با درس های من در تضاد است.
جمله زیر یکی از شروط مندرج در تعهد نامه پذیرش شاگردان ما است:
شما اینجا می آیید، آموزش می گیرید و می روید، و با یکدیگر ارتباطی نخواهید داشت.
من به ایرانیان آموزش می دهم که از اسارت ذهن رها باشند و به کسی وابسته نباشند، تاکید می کنم که هیچ کس. این اتهام مشابه این است که بگویند جان زیر پوشش ISTDP رفتارهای مجرمانه آموزش می دهد.
تو نوشته ای: «شما این دوره ها را به عنوان مرتبط با ISTDP تبلیغ کردید.»
شواهد این ادعا کجاست؟ من دوره های اغلب رویکردهای روانشناسی مانند CBT و Schema و… را گذرانده ام. من دورۀ مهارت های زندگی را تدریس می کنم. با اطمینان می توانم بگویم که ISTDP بر دورۀ مهارت های زندگی من تأثیر گذاربوده است. مطمئنا میدانی که ISTDP ، مشخصا برای اتاق درمان انفرادی است، نه کارگاه های عمومی مهارت های زندگی.
تو نوشته ای: «در واقع، آن تکنیک های مخرب، ازLifespring گرفته شده، یعنی فرقە قبلی ای که آن را اجرا می کردی.»
این یک دروغ بزرگ است که پیشتر توضیح دادم. من لایف اسپرینگ را نمی شناسم. برای آموزش ما، پروتکلی علمی وجود دارد. اگر فکر می کردی نیاز به درک بهتر مفاهیم آموزشی ما داری، کافی بود پروتکل جامع آن را درخواست می کردی تا از چنین اتهاماتی جلوگیری می شد.
در مورد تمایز عمیق دوره وفور با پدیده ای بنام Lifespring وEST ، جواب دیگری برایت دارم که البته از ذکر آن خوددارى می کنم.
معتقدم این احتمالا بنیادی ترین سوءتفاهم خطرناکی است که در ایمیل و تصمیم تو وجود دارد. من آن نام ها را قبل از نامه تو، فقط شنیده بودم؛ اما با خواندن کلیات آنها، مطمئن شدم که تو مرا در تمام جزئیات، عملا یکی از همان ها دیده و خطاب کرده ای. اگر من به درستی و یا به کارکرد روش هایی که تو مرا به آنها منتسب کردی اعتقاد داشتم، وفور هیچگاه متولد نمی شد.
تو نوشتی: «و شما دوره های وفور را به عنوان دوره های تایید شده توسط مدرسان عرضه کرده اید. »
مدرک یا شواهد این ادعا از کجاست؟ این اطلاعات از کجا به دست آمده اند؟ من نیازی به انجام آن کاری که تو ادعا می کنی ندارم.
تو نوشته ای: «هیچکدام از ما تا کنون از اقدامات فرقه شما اطلاعی نداشتیم. بنابراین، هیچکدام از ما آنها را تأیید نکردیم.»
نخست، من نمی فهمم چرا ناگهان از کلمه “فرقه” بدون هیچ مقدمه یا مدرکی استفاده کردی.
دوم، در عبارت «هیچ کدام از ما»، منظور از ما چه کسانی هستند؟ به علاوه، چه نیازی به تأیید شما یا هر کس دیگری برای آموزش مهارت های زندگی دارم؟ برای تدریس این مهارت ها، من مجوزهای رسمی کشورم را دارم.
تو نوشته ای: «و هیچکدام از ما با سوء استفادۀ شما از عکس هایمان در ویدیوها یا وبسایتتان برای حمایت از فرقه شما موافقت نکردیم.»
تو خود به این موضوع آگاه هستی که من با افتخار عکس هایم را به عنوان شاگردی شما منتشر کردم و در ترجمه متن این عکس ها از فارسی به انگلیسی دقت زیادی به خرج دادم. در هیچ کجا نگفتم که تو کارهای من را تأیید می کنی. من جملات را با دقت نوشتم تا هیچ سوءتفاهمی ایجاد نشود. اول این که، من نیازی به تایید شما ندارم و دوم، تو از فعالیت های آموزشی من مطلع نیستی. تایید تو نه مورد نیاز بوده و نه خواهد بود.
در ایران، و احتمالا در بسیاری از جاهای دیگر، معمول است که شاگردان با افتخار با معلمان خود عکس بگیرند. اگر تمایل نداشتید که من عکس مشترکمان را به اشتراک بگذارم، می توانستی به سادگی درخواست کنی، به ویژه پس از ده سال دوستی. البته تو نیز در این ده سال از بودن در این عکس ها کنار من کمال استفاده را بردی، وگرنه کسی تو را در ایران نمی شناخت.
تو نوشته ای: «دوره های پایه، پیشرفته و جانبی وفور و دوره های تخصصی مانند ثمر و بوت کمپ رویش، از تکنیک هایی استفاده
می کنند که معمولا توسط فرقه ها به کار گرفته می شود.»
نخست، آیا شما در دوره «ثمر» شرکت کرده اید که بتوانید چنین اظهارنظری کنید؟
در دوره ثمر، با توجه به اعتقاد ما که آموزش نظری تنها کافی نیست و آموزش باید طبق آخرین تعریف «سواد یونسکو» منجر به تغییرات در زندگی افراد شود، شاگردانی شرکت می کنند که دوره پایه مهارت های زندگی وفور را گذرانده اند.
این دوره توسط دکتر مهسا محمدی فر، که شما در مکاتباتتان ایشان را با استعداد نامیدی، طراحی شده است تا به آموزش هدف گذاری، برنامه ریزی پروژه و پیشبرد پروژه های شخصی شاگردان بپردازد. این دوره یکساله است و برخی از شاگردان تصمیم می گیرند آن را بگذرانند و سپس از «وفور» جدا شده و پروژه های شخصی زندگی خود را دنبال کنند. من حتی اسم، شغل یا سایر اطلاعات شخصی این افراد را نمی دانم .آنها می آیند، آموزش می بینند و می روند.
در دوره «رویش»، من به کارآفرینان و صاحبان استارتاپ ها در مورد کار بر روی ذهنیت و نگرش (Mindset) کارآفرینی آموزش می دهم و این دوره بسیار موثر و موفقیت آمیز می باشد.
تو نوشته ای: «پس از دوره یکساله اولیه، به شاگردان می گویید که تنها ده درصد از آن چه که تدریس کرده اید را جذب کرده اند.»
چنین اظهاراتی نیازی به توضیح ندارند. با این حال، توضیح می دهم: من معتقدم یادگیری مستمر یک ضرورت در زندگی است و مردم باید همواره به دنبال آموزش های جدید باشند بدون اینکه به آن چه که آموخته اند راضی و خوشنود شوند، همان گونه که من هرگز یادگیری را متوقف نکرده ام. اگرچه من معلم هستم، همیشه خود را در موقعیتی می بینم که باید یاد بگیرم. همین توصیه را به شاگردانم نیز می کنم. به همین دلیل است که در طول یازده سال گذشته، بدون توقف در دوره های پیشرفته تو شرکت کرده ام و هر بار نکات جدیدی یاد گرفته ام.
تو نوشته ای: «ادعا می کنید که محتوای این آموزش ها آنچنان منحصر به فرد و پیچیده است که شاگردان سال ها به یادگیری آن نیاز دارند.»
دقیقا،ً این آموزش منحصر به فرد است و درک و فهم و جذب آن سال ها زمان می برد. مگر این موضوع برایISTDP و دیگر آموزش ها نیز صدق نمی کند؟ این مفاهیم آموزشی موثر هستند و به درستی تنظیم شده اند.
تو نوشته ای: «سپس به آنها می گویی که باید به عنوان مشاهده گر به شرکت در این دوره ادامه دهند.»
این تنها یک توصیه است که بر اساس رویکردی علمی به نام ” یادگیری مشاهده ای Observing Learning صورت می گیرد. این روش بسیار مؤثر است زیرا شاگردان با مشاهده یاد می گیرند و بخش قابل توجهی از فرآیند یادگیری در این مرحله رخ می دهد. خود تو نیز این روش را در آموزش هایت به کار می بری.
تو نوشته ای: «با این حال، آنها باید شاگردان جدیدی برای شرکت در دوره بعدی بیاورند تا در دورۀ بعد شرکت کنند.»
این یک دروغ بزرگ است و من انتظار ندارم که چنین ادعایی را مطرح کنی. حتی پاسخ دادن به این دروغ را نیز در شان خود نمی دانم.
تو نوشته ای: «در غیر این صورت، آنها را تهدید به اخراج می کنید. زمانی هم که شرکت کنندگان در جذب شاگردان جدید ناکام
می مانند، شما آنها را به عدم عشق به جامعه و مقاومت در برابر رشد شخصی متهم می کنید.»
نخست، این دروغی دیگر است که توسط رقبایم به من نسبت داده شده است. هیچ کس تا به حال به دلیل این موضوع خارج نشده است. با این حال، من معتقدم که یادگیری نباید تنها روی فرد تمرکز کند؛ بلکه در عین تلاش برای رشد شخصی، باید به صورت سازنده نیز عمل کرده و به رشد دیگران کمک کرد. باور من این است: هر زمان که تمام تلاش خود را کرده و نتیجه ای نگیریم، باید به سمت دیگران رفته و به حل مشکلات آنها کمک کنیم، سپس به کار خود بازگردیم.
علاوه بر این، تفاوت بین نگاه فردگرایانه در جوامع غربی و دیدگاه جمع گرایانه در جوامع شرقی را نیز در نظر بگیرید. برای ما در شرق، شادی یک موضوع جمعی است، به این معنا که ما معتقدیم که اگر همه در شرایط نسبتاً خوبی باشند، می توانیم احساس خوشبختی کنیم.
من و همکارانم معتقدیم که راه نجات دنیا، به ویژه خاورمیانه، از طریق «آموزش» است. ما معتقدیم که برای اعضای جامعه ضروری است که به یکدیگر برای دستیابی به آموزش کمک کنند. من این فلسفه را به طور کامل و مفصل در یک ویدئو در یوتیوب با عنوان «خیر اعظم» توضیح داده ام.
تو نوشته ای: «وقتی شاگردان به تقاضای شما برای آوردن شاگردانی جدید اعتراض می کنند، آنها را اخراج کرده یا در حضور دیگر
شاگردان، به داشتن مشکلات روانی متهم می کنید.»
این یک دروغ بی اساس دیگر است. نخست، کلاس های من درمانی نبوده و کاملا آموزشی هستند. دوم اینکه، من تلاش می کنم تا عزت نفس افراد را حفظ کنم. در طول این سال ها، افرادی را هم خارج کرده ام زیرا رفتارهایی غیراخلاقی داشتند، از دیگران سوءاستفاده می کردند یا به دلیل استفاده نادرست از درس ها در خدمت به آسیب هایشان، آموزش برای آنها یا خانواده هایشان مضر بود. یا همین خارج شدن، آخرین راه آموزش به آنها بود.
تو نوشته ای: «طبعا،ً این افراد باید به درمان انفرادی با سایر درمانگران هدایت شوند.»
کسانی که این دروغ ها را به شما گزارش کرده اند، در میان این افراد هستند. در عین حال، ما ده ها هزار دانش آموز راضی و با انگیزه داریم که از سلامت روانی مناسبی برخوردارند. علاوه بر این، بر اساس تجربیاتمان به این نتیجه رسیدیم که برخی مشکلات صرفاً در جلسات درمان انفرادی قابل حل هستند، در حالی که برخی مشکلات دیگر هرگز در اتاق های درمان بالا نمی آیند یا مشاهده نمی شوند، اما در گروه های آموزشی عمومی قابل مشاهده هستند. بنابراین، تصمیم گرفتیم که آزمون های شخصیت و مصاحبه های تخصصی برای هر شاگرد انجام دهیم. شاگردانی که از اختلالاتی رنج می برند اما مایل به شرکت در دوره مهارت های زندگی هم باشند و نیز ظرفیت روانی مناسبی داشته باشند، به جلسات مشاوره و درمان توصیه و ارجاع شده اند تا بتوانند از هر دو بهره مند شوند. این شیوه نتایج مثبتی داشته است.
بخش درمان های انفرادی ما که بر روی ISTDP متمرکز است، صدها درمانگر روان پویشی دارد. این درمانگران، به دلیل آشنایی نسبی با روش های آموزشی ما، به صورت جداگانه در حال درمان شاگردان یا مراجعان خارج از مرکزمان نیز هستند. این یکی از حوزه هایی است که رقبای ما، تو را در مورد آن گمراه کرده اند و به این باور رسانده اند که آموزش مهارتی امیر بر مبنای ISTDP است، در حالی که در واقع این دو جدا از هم هستند.
تو نوشته ای: «علاوه بر این، شما ادعا می کنید که تنها زمانی بهبودی اتفاق می افتد که شرکت کنندگان افراد دیگری را به دوره جذب کنند.»
نه، این ادعا یک سوء تفاهم یا ارائۀ اطلاعات غلط و بدخواهانه است. ما به دلیل دوره های موثر و خوبی که ارائه می دهیم؛ نیازی به تبلیغات نداریم و اقشار مختلف یا اعضای خانواده و دوستان، یکدیگر را دعوت می کنند تا در دوره ها شرکت کنند. این به طرز اشتباه و بدخواهانه ای به تو انتقال داده شده است. اصل این است: آسیب در روابط اتفاق می افتد و بهبود هم در روابط رخ می دهد، بنابراین اعضای جامعه باید با هوشمندی و با اعتماد به یکدیگر نزدیک شوند.
تو نوشته ای: «همچنین ادعا می کنید که اگر آن ها نتوانند افراد جدیدی را دعوت کنند، باید مشکلات روانی داشته باشند که نیاز به روان درمانی دارند. این گسلایتینگ، دستکاری روانی برای شک کردن به قدرت عقل و تشخیص است.»
با توجه به توضیحات بالا، فکر می کنم که پاسخ را داشته باشی و نیازی به توضیحات بیشتر ندارد.
تو نوشته ای: «به علاوه، به آنها می گویید که تعداد افرادی که جذب می کنند، نشان دهنده شفای آنها و رشد شخصی آنهاست.”
من نه چنین باوری دارم و نه چنین عمل می کنم. سخن من چیز دیگریست. این مساله به شکل نادرست و ناقص به تو منتقل شده است. کلمات ما باید در جای مناسب شنیده بشوند.
تو نوشته ای: «این ها توجیهاتی برای سوء استفاده مالی از شاگردان هستند. این رفتار فرقه ای هیچ ارتباطی با ISTDP یا علم ندارد.»
من چنین اتهاماتی را کاملا رد می کنم. و البته که من ISTDP آموزش نمی دهم؛ آنچه آموزش می دهم مهارت های زندگی است. قسمت اعظمی از این درآمد نیز صرف توسعه خود آموزش می شود. ما به شهروندان خارجی همسایه فارسی زبان در سراسر جهان که تحت تأثیر بلایای اجتماعی قرار گرفته اند، با تیمی مشتمل بر۵0 روانشناس، مشاور یا درمانگر خدمات رایگان ارائه می دهیم.
صدها نفر از آنها آموزش مهارت های زندگی را رایگان دریافت می کنند. ما یک بخش اورژانس تلفنی روانشناختی رایگان با بیش از 40 درمانگر مجاز داریم که در موارد اضطراری به همه هموطنانمان، مشاوره رایگان ارائه می دهند.
ما آموزش های نظری ISTDP را به برخی از روانشناسان خارجی، بدون دریافت هزینه ارائه داده ایم و برنامه داریم به آن ها بورس های رایگان با مربیان بزرگ IEDTA ارائه دهیم. در کجای دنیا چنین سازمانی را دیده اید که اکنون یک طرفه آن را قضاوت می کنید؟ من معتقدم آموزش از عشق می آید و نباید برای پول انجام شود.
تو نوشته ای: «دوره هایی که شما و مهسا ارائه می دهید دارای روش های عجیب، گسلایتینگ (دستکاری روانی برای شک کردن به قدرت عقل و تشخیص و زورگویی هستند) که از ویژگی های فرقه ها هستند. در بوت کمپ خود، شرکت کنندگان را به اتاق تاریکی می برید و از آن ها می خواهید پتویی را روی سرشان بکشند. سپس به آنها می گویید تصور کنند که به والدین خود توهین می کنند و آنها را می کشند. این عمل عجیب هیچ ارتباطی با ISTDP ندارد و ممکن است خطرناک باشد.»
اگر رقبای ما و افراد خارج شده از دوره، صداقت می داشتند و آنچه اتفاق افتاده را دقیق و جدا از خصومت برایت توضیح داده بودند، این بیان اشتباه را نداشتی. یک معلم از مثال های متعدد برای انتقال مفاهیم استفاده می کند. به عنوان مثال، تو در یکی از بلاک های سوپرویژن به ما فیلمی از یک سگ خانگی ترسیده نشان دادی تا به صورت نمادین ما را متوجه کنی که چگونه یک بیمار برای درمان نزد ما می آید.
قطعا نمی خواستی انسان را به سگ تشبیه کنی و از این مثال هدفی را دنبال می کردی.
در مورد نکته ای که به من اتهام زدی، باید بگویم: من در آن تمرین تجربی، مکانیسم سیستم باورها را آموزش می دادم و می خواستم به شاگردان نشان دهم که همان طور که پارچه از نخ ها و تار و پود تشکیل شده، یک ذهنیت نیز از باورهای مختلفی شکل می گیرد که به هم تنیده اند و ما را از تماس با واقعیت باز می دارند. از آنها خواستم، در یک محیط کاملا امن و در حضور من، پارچه را روی سرشان بکشند تا بفهمند که چگونه باورها، آنها را از واقعیت دور کرده و دنیا را برایشان تاریک می کند.
تو نوشته ای: «بسیاری از شرکت کنندگان توصیف کردند که شما چگونه به شاگردان توهین کرده و آنها را علناً تحقیر می کنید.»
درباره چند نفر صحبت می کنی؟ آیا منظورت ده ها هزار شاگردی است که از دانش پژوهان ما بوده اند؟
مردم توسط من تحقیر نمی شوند، زیرا من هرگز چنین قصدی ندارم، بلکه توسط دفاع روانی خود تحقیر می شوند. در ضمن، آیا انتظار داری کسانی که در موسسه من شاگرد بوده اند و رفتارهای غیراخلاقی از خود نشان داده و از من موقعیتی درخواست کرده اند که به دلیل عدم صلاحیت به آنها نداده ام و حتی به دلیل گسلایتینگ دیگران، آنها را اخراج کرده ام، تجربه تحقیر نداشته باشند؟ آیا من دلیل تجربه آنها هستم؟
تو نوشته ای: «شما فضایی از ترس ایجاد کرده اید، جایی که مردم از اینکه شما به آنها برگردید و در مقابل گروه، آنها را تحقیر کنید، می ترسند. برای مثال، وقتی شاگردان با شما مخالفت می کنند، شما ادعا می کنید که آنها در حال فرافکنی هستند و “قابل آموزش“ نیستند. این ها تکنیک های کنترل ذهن و انزوا هستند که برای شستشوی مغزی اعضای فرقه استفاده می شوند.»
این ادعا اساساً نادرست است. این اتهام بسیار جدی است که علیه من مطرح می کنی. من هرگز کسی را تحقیر نکرده ام. به عنوان یک حرفه ای، گاهی اوقات در هنگام آموزش، تشخیص می دهم که باید جدی باشم. تفسیر جدیت کسی به عنوان تصمیم، یا تمایل به تحقیر دیگران، دریافتی نادرست است.
من فرهنگ اینجا را درک می کنم و تو وقتی که مستقیما در محیط حضور نداری و با افراد داخل دوره تماس نداری، در موقعیتی نیستی که برای کاری که در بطن آن حضور نداری اظهار نظر کنی. قضاوت حرف های من، که هزاران بار موثر بوده است از طریق ابزارهای ناقص شما، اساسا نمی تواند تحلیل شود.
اثربخشی یک تکنیک توسط نتایج افراد تعیین می شود، نه اطلاعات محدود شما.
تو نوشته ای: «در یک عمل عجیب دیگر، شاگردان را به قبرستان بردید تا داستان زندگی و هویتشان را دفن کنند. در نتیجه، شاگردان شروع به گریه کردند و چند نفر غش کردند. شما ادعا کردید که این احساسات، احساسات واقعی هستند زیرا شرکت کنندگان در حال خداحافظی با هویت و داستان زندگی قدیمی خود بودند. سپس به آنها فریاد زدید که داستان و هویت قدیمی خود را دفن کنند.»
این هم یک دروغ دیگر است. برای اطلاع شما، در فرهنگ ما معمول است که برای عزاداری عزیزانی که از دسترفته اند، معمولا پنجشنبه ها به مزار برویم. من یک رفتار و تجربۀ آسیب زا را به یک تجربه سازنده تبدیل کردم. بسیاری از اوقات، وقتی از هزاران شاگرد خواستم که بهترین بخش از آموزش خود را بگویند، به همین تجربه اشاره کردند. که معنای زندگی را برجسته کرده و به آنها امید داده که هنوز زنده هستند و می توانند زندگی خود را بازسازی کنند. هرگز گزارشی از غش کردن فردی نداشته ایم.
دروغ های دیگری نیز در این مورد به تو گفته شده است: اول اینکه گفته شده ما به شاگردان می گوییم که گذشته خود را اینجا دفن کنند. در واقع، ما تأکید می کنیم که از نظر علمی، گذشته و اثرات مخرب آن تنها در جلسات درمان فردی می تواند کاهش یابد. با این حال، اینجا شما می توانید به صورت نمادین تصمیم به شروعی تازه بگیرید و درمان خود را در اتاق های درمان ادامه دهید.
شاگردان در سالن انتظار، در مزار شهر ما حضور پیدا کرده و با حضور همکاران روانشناس من، که آنها را نظارت و حمایت می کنند، به چند پرسشنامه پاسخ می دهند. اروین یالوم نیز نظری در مورد مرگ دارد و معتقد است که نباید تجربه مرگ را نادیده بگیریم.
تو نوشته ای: «متاسفم که این را می گویم، اما به عنوان یک مرد، در آنجا مردانگی ات را از دست دادی (کنایه از سوژه خنده و مضحکه شدن(!»
چقدر این حرف زننده است. اگرچه می دانم این کلمات در زبان تو، اصطلاحی برای اشاره به این است که فردی سوژۀ تمسخر شده است، اما عمق لذتت را از ارائۀ این موارد برای هر خواننده ای فاش می کند. این کاملا دور از شأن من است که به چنین اظهاراتی پاسخ دهم.
تو نوشته ای: «این روشی برای درمان ذهن نیست، بلکه روشی برای فروپاشی ذهن ها در فرقه ها است. شما ادعا کردید: “اینISDTP است.” نه. توهین و زورگویی به مردم هیچ ارتباطی با روانشناسی یا ISTDP ندارد. این ها اشکالی از سوء استفاده عاطفی در فرقه ها هستند. سپس، به شاگردان گفتید در قبرستان یادداشتی بنویسند که والدینشان هنگام مرگ در مورد آن ها چه خواهند گفت. شما ادعا کردید که این تمرین به شاگردان نشان می دهد که چقدر ارزشمند هستند. اما این نتیجه حاصل نشد. شما احساسات زیادی را بدون راهی برای پردازش و کنترل آنها برانگیختید.»
تکرار می کنم که من مهارت های زندگی آموزش می دهم و هدف من برانگیختن احساسات نیست. آن کار فقط در اتاق های درمان به صورت موازی و توسط درمانگران متخصص انجام می شود، نه در یک دوره آموزشی.
تو نوشته ای: «در نتیجه، بسیاری از شاگردان برای هفته ها پس از آن به لحاظ عاطفی دچار آسیب شدند.»
من سال هاست که این را آموزش می دهم. این آموزش دارای پروتکل است و تمامی مراحل مشخص شده اند. تو نمی توانی آن را با لنز ISTDP ارزیابی کنی.
تو نوشته ای: «قبل از کرونا، مردم را به مراسم خاکسپاری، قبرستان ها و گاهی به سردخانه برای دیدن اجساد می بردید.»
به نحوی که برایت روایت کرده اند نادرست است. من در بالا توضیح دادم که ما چه کاری انجام می دهیم.
تو نوشته ای: «اولا، آنها را با جسدهای مردگان غریبه روبرو می کنید. سپس، آنها را مجاب می کنید که در مقابل یک قبر خالی بایستند تا با مرگ خود روبرو شوند. باز هم، بسیاری از احساسات را بدون ساختار درمانی برای پردازش آنها برانگیختید. به عنوان یک نتیجه، بسیاری از شاگردان با آسیب های روانی متعددی مواجه شدند.»
من تکرار می کنم، این ادعاها دروغ هستند و قبلا پاسخ هایی به آنها داده شده است.
تو نوشته ای: «شما مانند گروه های فرقه ای عمل می کنید، نه مثل آموزش های روانشناسی هستید و نه روانشناسی. بسیاری از افراد توضیح دادند که چگونه شما توهین و زورگویی شرکت کنندگان را توجیه می کنید. شما به آنها می گویید که با رفتار برانگیزانه عمل می کنید تا بتوانند ببینند که چه چیزهایی درون خودشان برهم زده می شود.»
نه، این یا یک سوءتفاهم کامل است یا به شکلی مخرب به تو منتقل شده است.
نخست، لطفا اظهارنظر در مورد روانشناسی را به روانشناسان بسپار. تو چگونه به این نتیجه رسیدی که کار ما با تعاریف روانشناسی همخوانی ندارد؟ بگذار خالصه و شفاف بگویم که روانشناسی، علم مطالعه رفتارها و فرایندهای ذهنی است. اگر کسی دوره مهارتهای زندگی را بگذراند و ما تغییرات مثبتی در رفتار، انگیزه یا نگرش او مشاهده کنیم، در واقع روانشناسی در صحنه است. با این حال، مهم است به یاد داشته باشی که روانشناسی شامل دیدگاه ها، و روش های بسیار مختلفی است، نه فقط ISTDP و تکنیک های آن.
اینکه تو در جعبه ابزارت فقط یک چکش داری، به این معنا نیست که همه چیزها میخ هستند.
تو نوشته ای: «شما می گویید: اگر من شما را متهم می کنم، این کار را انجام می دهم تا شما فرافکنی های خودتان را ببینید.»
نه، این بیان من نیست و من به آن باور ندارم.
تو نوشته ای: «شما رفتار خودتان را توجیه می کنید و به آنها می گویید که آن را تجزیه و تحلیل نکنند. به جای اینکه به آنها بگویید
که خشم سالم خود را به عنوان نشانه ای پاتولوژیک (سالم) تلقی کنند. این بیان همچنین دروغ است.»
گاهی ما از رول پلی (گفتگوهای مدیریت شدۀ محدود) استفاده می کنیم تا آنها بتوانند از طریق آن، عملکرد سیستم باور خود را به طور فراشناختی مشاهده کنند، و در واقعیت (و نه به آن شکل غلطی که به تو منتقل شده است) روش ما نتایج خوبی داشته است. نکته ای که از اظهاراتت تا کنون متوجه شده ام، بسیار شبیه به برخورد روانکاوی کلاسیک است وقتی که از ISTDP صحبت می کنند و آن را نقد می کنند. برای مثال، می گویند ISTDP بسیار هارش و سخت است، و می گویند روان درمانگران ISTDPبا بی احترامی به بیماران، آنها را وادار به ابراز احساسات و کشتن والدینشان می کنند و غیره.
انتقاداتی که درباره کار من انجام داده ای، دقیقاً مانند این انتقاداتی است که بعضی روانکاوان تحلیلی، بدون درک مفاهیم و تکنیک های ISTDP به خود شما وارد می دانند.
تو نوشته ای: «این شستشوی مغزی است: شما سعی می کنید شاگردان را قانع کنید که دیوانه هستند. هر زمان که به شرکت کنندگان توهین می کنید، آنها عصبانی می شوند. شما پاسخ سالم آنها را بیمارگونه توصیف می کنید. سپس از آنها می خواهید که فرافکنی شما را بپذیرند. ظاهرا،ً اگر عصبانی شوند، بیمارگونه هستند. با این حال، کسی که به دیگران توهین و تحقیر می کند، بیماری خود را نشان می دهد. سپس ادعای بزرگی می کنید. ادعا می کنید که آنقدر روی خودتان کار کرده اید که به آینه ای از روح تبدیل شده اید.»
این اظهارات یا دروغ هستند، یا عناد ورزانه تفسیر شده اند و یا برداشت اشتباهی از یکی از جلسات تمرین های رول پلی (گفتگوهای مدیریت شدۀ محدود) ما هستند. برای درک منظور من، برای مثال تصور کن زمانیکه تو در حال بازی کردن در یک رول پلی برای آموزش شاگردانت، نقش یک بیمار با مقاومت بالا را بازی می کنی، به وسیله یک فیلم ضبط شده به یک روان شناس دیگر نشان داده می شدی و او رفتار شما را تجزیه و تحلیل می کرد. آیا او مشابه اتهاماتی که تو به من زدی را نمی زد؟ چقدر اتهاماتش به واقعیت نزدیک است؟ تو دوباره اشتباه کردی. من در آن زمینه، در هر لحظه یک تشخیص داشتم و بر اساس آن در لحظه فرضیه ای داشتم. تو در آن فضا نبودهای که بتوانی قضاوت کنی. اهمیت گفته های تو فقط در حد یک اختلاف نظر علمی است، و نه چیزی بیش از آن.
از نظراتی که راجع به من می دهی، متوجه می شوم که چگونه تو را به مغالطه انداخته اند و سفسطه می کنی. به عنوان مثال، در مورد عبارت “آینه روح”، باید دقیقاً معنای آن را درک کنی. رومی گفته:
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
این یک مفهوم عمیقاً ریشه دار شرقی است که ما به افراد آموزش می دهیم که نتایج ناخودآگاه اعمالشان را در نتایج زندگیشان ببینند. بنابراین، به عنوان یک معلم، من این نتایج را به آنها یادآوری می کنم تا بتوانند بر روی خودشان تأمل کنند. البته، هیچ مانعی برای آنها وجود ندارد تا احساسات احتمالی خود را درباره من ببینند و بیان کنند. دامنه این آموزش، شناختی (Cognitive) است، نه هیجانی (Emotional ) . در ضمن من هیچگاه ادعا نکرده ام که آینه روحم، بلکه بر اساس شعر رومی اشاره می کنم که جهان آینه ماست و من هم بخشی از آن، مثل همه.
تو نوشته ای: «این دروغی است که از دنباله روهای خود می خواهید بپذیرند. با این حال، رفتارهای توهین آمیز شما نشاندهنده کاری است که بر روی خود انجام نداده اید. شما ادعا می کنید که هر چیزی که شخصی درباره شما می گوید پروژکشن او است زیرا شما “آینه روح” هستید. این گس-لایتینگ است؛ شما از مردم می خواهید دروغی درباره شما باور کنند تا واقعیت را درباره شما و آموزشتان نبینند. یک زورگویی آزاردهنده احساسی، آینه روح نیست.»
• من دنباله رو ندارم، شاگردانی دارم که از طریق آموزش گرفتن به دنبال رشد خود هستند. این بخش در بالا توضیح داده شده است. میزان کذب به اندازه ایست که نیاز به پاسخگویی نیست.
تو نوشته ای: “وقتی تو نقش یک فرد شرور را بازی میکنی دانش آموزان را مجددا تروماتیزه میکنی، آسیب مجدد میبینند که تو آن را «روانشناسی» می نامی . اما این سوء استفاده عاطفی gaslighting است که تو عقلانی سازی و توجیه میکنی. تو از دانش آموزان می خواهی که سوء استفاده را بپذیرند و آن را “آموزش” درنظر بگیرند.»
این نکته هم به طور اشتباه برایت ترجمه شده است، و مهم است که نسخه اصلی را در کانتکست و فضای متناسب خودش ببینی. تو لازم بود قبل از این اظهار نظر غیرسازنده، ترجمه درست را متوجه می شدی، داستان تاریخی پشت آن را می خواندی، در فضای ایران بررسی کرده و سپس نظرت را می گفتی.
تو نوشته ای: «گاهی اوقات جلسه های درمانی را در مقابل 100 تا 300 شرکت کننده برگزار می کنید. شما ادعا می کنید که افرادی که برای شرکت در این فرآیند با شما انتخاب می شوند بسیار خوش شانس هستند.»
اما این حقیقت نیست. من هیچ جلسه درمانی را در مقابل دیگران انجام نمی دهم؛ البته که مسیر شناختی آن را باز می کنم. به همین دلیل ما افراد با اختلالات خلقی را در میانۀ آموزش به روان درمانگر و روانپزشک ارجاع می دهیم. البته که جان، من بارها شاهد بوده ام که خودت شاگردانت را در حضور بقیه شاگردان و بدون اجازه آنها تراپی می کنی.
درمورد قسمت آخر اظهاراتت هم، شاید درباره زمانی باشد که از تعبیرهای خوشایند و لطیفه ها استفاده می کنم تا خُلق و حال شرکت کنندگان را سبک کنم.
تو نوشته ای: “شما محرمانگی آنها را نقض می کنید و هیچ حریم خصوصی ای فراهم نمی کنید، و روح آنها را در مقابل جمعی به نمایش می گذارید. این فرآیند آموزشی نیست، بلکه یک فرآیند آسیب زا است.”
این گفته ها درست نیستند. من چنین کارهایی انجام نمی دهم و فرآیند به شکلی که توصیف کردی نیست. گاهی اوقات من نکاتی را به صورت فراشناختی آموزش می دهم تا شاگردان، نحوه کارکرد ذهن را بیاموزند .
تو نوشته ای:” همچنین، شما از شرکت کنندگان می خواهید که این دروغ را بپذیرند که این درمان است. در عوض، آنها شما را
می بینند که افراد و گروه های آسیب پذیر را استثمار و دستکاری می کنید. این رفتاری فرقه ای و تخریب گر از لحاظ عاطفی است. واکنش مردم بعد از توهین ها، زورگویی ها و تهدیدهای شما چگونه است؟ آنها افسرده می شوند. به دارو نیاز پیدا می کنند. برخی به مواد مخدر معتاد می شوند. تعدادی اقدام به خودکشی کرده و بستری شده اند. »
نام یک نفر را در طول این سال ها ببرید که به دلیل آموزش های من خودکشی کرده یا به دارو متوسل شده باشد. آیا تا به حال متوجه شده اید که این اتهامات چیزی جز دروغ های مطلق نیستند؟ به من مدرک مستند و شواهدی از یک نفر در طول سالها نشان دهید که مشخصا به دلیل آموزش های من خودکشی کرده یا به داروها متوصل شده باشد. من به این افتخار می کنم که شاگردان سالم و با انگیزهای را آموزش داده ام.
در سطح جهان، تعداد زیادی از مردم از اختلالات روانی رنج می برند و تجویز و استفاده از دارو توسط روانپزشکان بسیار رایج است. کشور ما نیز مشمول همین امر می باشد. همین افراد برای آموزش مهارت هایزندگی به ما مراجعه می کنند و استفاده از داروهایشان به ما مربوط نمی شود. وقتی ما از این موضوع آگاه می شویم، با اختصاص دادن یک متخصص برای کمک به آنها حمایت خود را افزایش می دهیم، اما استفاده از داروهایشان نتیجه آموزش های ما نیست. ضمناً استفاده از دارو یک موضوع علمی کمک کننده است که توسط یک روانپزشک متخصص تجویز می شود، به عنوان یک فرد متخصص، از تو بعید است که این مورد را به عنوان موضوعی منفی مطرح کنی.
تو نوشته ای: «شما به آنها آموختید که خشم خود نسبت به شما را به خودشان برگردانند. شما به آنها آموختید که خودشان را
سرزنش کنند. شما به آنها آموختید که از شما و تهدیدهایتان بترسند. شما به آنها آموختید که به سالمت عقل خود شک کنند.
این شستشوی مغزی، فریبدادن و کنترل ذهن در فرقه شما به بسیاری از مردم آسیب رسانده است.»
اول اینکه، من آنها را عصبانی نمی کنم؛ بلکه انسان ها می توانند در هر لحظه به هر دلیلی احساسات متفاوتی را، از جمله خشم، غم، شادی و … را تجربه کنند. در برخی اوقات عصبانی می شوند که ارتباطی با من ندارد. در فرهنگ ما، وقتی کسی عصبانی می شود، غالباً یا فوراً واکنش شدید بیرونی خشونت آمیز نشان میدهد یا آن را درون خود سرکوب میکند. درسی که من آموزش می دهم، هدفش این است که افراد را کمک می کنم تا نسبت به پذیرفتن مسئولیت عصبانیت خود بدون آسیب رساندن به خود یا دیگران آگاه شوند. آنچه که ما به آنها آموزش می دهیم، چگونگی مدیریت خشمشان است. تو درکی از این موضوع نداری که چگونه با دانش آموزان ایرانی در یک کارگاه مهارتهای زندگی در ایران از طریق لنز اتاق درمان آمریکایی کار کنی. تو کاملا با فرهنگ ما ناآشنا هستی.
تو نوشته ای: «در نتیجه، برخی فضای آموزش وفور را ترک کردند. اما تو، مهسا محمدی فر و دیگران به آنها زنگ زدید و تهدیدشان کردید که اگر تجربیات خود در ووفور را فاش کنند، چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد.»
نخست، این یک دروغ مطلق است. ما به شاگردانمان می گوییم که اسرار دیگر شاگردان را خارج از دوره فاش نکنند تا محرمانگی شرکت کنندگان حفظ شود و محیط ذهنی امنی برای شاگردانمان فراهم شود. دوم، اینکه من یا همکارانم با فرد خارج شده تماس می گیریم که نشانی از توجه و مراقبت ماست. سوم، تو کلمه تهدید را از کجا آوردی؟ استفاده از این کلمه مسئولیت دارد! لطفاً جایی هم برای شک به گفته هایت باقی بگذار.
تو نوشته ای: « آنها از تهدیدها و حمالت شما در ترس زندگی می کنند. رهبران فرقه که از پارانویا و خودشیفتگی بدخیم رنج میبرند، اغلب به این رفتار روی می آورند.»
این یک دروغ مطلق است. هرگز هیچ تهدید یا حمله ای وجود نداشته است و هرگونه ادعایی خالف آن، بی پایه و اساس است.
تو نوشته ای: « تو ادعا کردهای که وفور تنها نماینده من در ایران و سایر مربیان بوده است.»
این یک دروغ است. من هرگز چنین ادعایی نکرده ام. مدرک اثبات این ادعا چیست یا کجاست؟
تو نوشته ای: «تو ادعا کردهای که من به تو به عنوان “نابغه” اشاره کرده ام. این یک دروغ است.»
من هرگز چنین ادعایی نکرده ام. گواه این ادعا کجاست؟ اگرچه نوآوری هایی در زمینه مهارت های آموزشی دارم، اما کلمه ” نابغه ” برای من بیش از حد است، من به چنین تعریف هایی نیازی ندارم. برای اثبات خدمتم به شهروندان کشورم و کل انسانها، هزاران دانش آموز موفقی که به ارمغان آورده ام کافی است.
علاوه بر این، روشی که من آموزش می دهم، سال ها به عنوان روشی موفق اثبات شده است. تأثیر کار من با هزاران دانش آموز به خودی خود واضح و گویا است.
این را می گویم، زیرا زمینه کاری شما متفاوت است و در جایگاه ارزیابی کار من نیستی. من در زمینه مهارت های زندگی برای عموم مردم کار می کنم، درحالی که تو در حوزه درمان فردی فعالیت میکنی. با وجود همپوشانی هایی که این دو حوزه با هم دارند، از یکدیگر متمایز هستند. و تحلیل یکی از آنها با ابزار تحلیل دیگری ناکارآمد و اشتباه است.
برنامه مهارت های زندگی من بر اساس فرهنگ شرقی، و به طور خاص برای مردم ایران طراحی شده است، و این برای غربی ها به طور کامل قابل فهم نیست.
بنابراین، اینکه آیا شما من را نابغه میخوانید یا خیر، در واقع بی ربط است. صراحتا،ً تو در جایگاه ارزیابی من نیستی.
در طول 10 سال گذشته، تو بارها من را تحسین کرده و باهوش نامیدی، که در نامه های مکتوبت ثبت شده است. اما این با آنچه امروز می گویی کاملا متفاوت است. چه چیزی تغییر کرده است؟
لطفا بخاطر داشته باش، این اولین بار نیست که تو شاهد یک کار نوآورانه از طرف یک ایرانی هستی. رویکردی که تو در درمان آموخته ای توسط یک ایرانی (دکتر دوانلو) توسعه یافته است. تو و رقبایم مرا نارسیست نامیده اید. شما یا تفاوت بین نارسیسیسم و مفاهیمی مانند اعتقاد به خود، اعتماد به نفس و احترام به خود را درک نمی کنید، یا آنها را وقتی درباره من توضیح می دهید با یکدیگر اشتباه می گیرید تا از مواجهه با حس بی ارزشی درونی خود اجتناب کنید.
تو نوشته ای: «ادعا کردید که من تحت تاثیر روش های درمانی شما قرار گرفتم.»
این یک دروغ است. اگرچه تو در طول ده سال گذشته برخی ویدیوهای کار من را تحسین کرده ای، من
هیچگاه چنین ادعایی نکردهام. شواهد این اظهارات کجاست؟ و یادآور می شوم یکی از جلسات خصوصی ای که با هم داشتیم، جایی که تصاویری از کارگاه هایم و تعداد زیاد شاگردانم را از طریق وب سایت به تو نشان دادم، گفتی: «امیر، چطور این کار را انجام میدهی؟ من نمی توانم.»
تو نوشته ای: «ادعا کردهای که حق انحصاری ترجمه کتابهای من را داری.»
این یک دروغ است. من هیچگاه چنین ادعایی نکرده ام. شواهد این اظهارات کجاست؟
تو نوشته ای: “مهسا ادعا کرده که تحت نظارت مستقیم من بوده است.”
این درست است اما نه به شکلی که سعی می کنی آن را به تصویر بکشی. در سال ،2020 مهسا 4 یا ۵ بلاک پیشرفته را به صورت پیوسته تحت نظارت سوپرویژن تو بود. این اطلاعات در همان زمان در وب سایت ثبت شده بود. با این حال، پس از اینکه او سوپرویژن تو را ترک کرد و با سوپروایزری جدید شروع به کار کرد، این اطلاعات در وب سایت باقی ماند تا زمانی که او متوجه شد و به سرعت آن را حذف کرد.
در عین حال بسیار عجیب است که جایی در کامنت های اینستاگرام صفحه ات اشاره کردی فقط یک ساعت و بیست دقیقه شاگرد تو بوده است!
تو نوشتهای: « که ما فعالیت های وفور را تأیید کرده ایم.»
این یک دروغ است. من هرگز چنین ادعایی نکرده ام. مدرک این ادعا کجاست؟ من نیازی به تأیید تو نداشتم و ندارم. من قبل از اینکه تو را بشناسم به کار خود مشغول بودم، بنابراین نیاز به تأییدت بی ربط است.
تو نوشته ای: « شما ادعا کردید که من همان فعالیت ها را در آمریکا انجام می دادم، اما فعالیت های شما پیشرفته تر بو».
این یک دروغ است و هرکسی که این را به تو گفته قصد تحریکت را داشته است. و به نظر مى آید توانسته موفق شود. شواهد این ادعا کجاست؟
تو نوشته ای: «که شما و مهسا به مردم این تصور را داده اید که مربیان و ناظران تأیید شده ISTDP هستید.»
این یک دروغ کامل است. من و مهسا هرگز چنین ادعایی نکرده ایم. مدرک این ادعا کجاست؟ من همیشه به همکاران و شاگردان گفته ام که من 10 سال در نظارت پیشرفته تحت آموزش جان بوده ام و سه سال در TOT به دعوت شما شرکت کرده ام. جان، تو چه چیزی را می خواهی پنهان یا تحریف کنی و با چه هدفی؟
تو نوشته ای: « این تنها بخشی از اطلاعاتی است که دریافت کردهایم و دروغ هایی که شنیده ایم. »
و همه این مناقشات بر اساس دروغ ها، سوءتفاهم ها و تفسیرهای بدخواهانه ای است که توسط افرادی در پشت صحنه برای تأثیرگذاری بر تو هماهنگ شده اند. من از پیش فرض های خام تو بسیار متعجبم.
تو نوشته ای: «من درک می کنم که با این اظهارات مخالف خواهید بود و سعی می کنید من را به چیزی خالف آن متقاعد کنید.»
آیا واقعاً انتظار داشتی که در برابر چنین اتهامات، دروغ ها و تهمت هایی ساکت بمانم و از خودم دفاع نکنم.
تو نوشته ای: ” با این حال، بسیاری از همکاران ISTDP شما اکنون ویدیوهای کار شما و مهسا در وفور را دیده اند. ما به فایل های ضبط شده گوش دادیم و با بسیاری از دانشجویان سابق مصاحبه کردیم. ما مدارک اثبات ادعا را دیده ایم.”
لطفاً این همکاران ISTDP و مدارکی را که ذکر کردی، نام ببر. نخست، ویدئوی مورد نظر باید به طور غیرقانونی ضبط شده باشد. چطور این کلیپ یا فیلم های احتماال سرقت شده از کارگاههای من را، تماشا کردید که می خواهید قضاوت کنی؟ این کار غیراخلاقی و غیرقانونی است.
من تو را در این خصوص مسئول می دانم.
دوم اینکه، تماشای ویدئوهای رول پلی (گفتگوهای مدیریت شدۀ محدود)، نمی تواند مبنای قضاوت حرفه ای باشد. من برخی از همکارانم را که ذکر کردی، می شناسم؛ بیشتر آنها شاگردان یا همکارانی بوده اند که مشکالت اخلاقی داشتند و من آنها را خارج کردم یا رقبای ما هستند.
در بهترین حالت فرضی، تو بعنوان یک سوپروایزر، فقط مجاز به تماشای بخشی از ویدئوی اتاق درمان
ISTDPشخصی هستی که فقط به درخواست آن شاگرد و با اجازه بیمار برای نمایش ویدئو جهت راهنمایی متخصص، انجام می شود. ولی تو پا را فراتر گذاشتی و ویدئوها و فیلم هایی را دیدهای که به هیچ عنوان اجازهای برای آن نداشتی.
تو نوشته ای: «از من می خواهید با شما شفاف باشم. اما شما با من شفاف نبوده اید. شما به من، همکاران خارجیتان، شاگردانتان و خودتان دروغ گفته اید.»
در واقع این تویی که با من شفاف نبوده ای!!!
تو نوشته ای: «در پاسخ، ممکن است به من و دیگر معلمان حمله کنید. خودشیفتگان بدخیم این کار را می کنند. ممکن است همچنان مدعی باشید که شما قربانی هستید و دیگران به شما حمله می کنند. قربانی کنندگان هنگامی که نمی توانند احساس گناه خود را تحمل کنند این کار را می کنند. ممکن است همچنان ادعا کنید که مردم درباره وفور دروغ می گویند. رهبران فرقه های پارانوئید دیگران را متهم به دروغگویی می کنند تا دروغ های خود را پوشش دهند. شاید به من بگویید که من واقعیت را نمیبینم، به امید اینکه بتوانید مانند بسیاری از دانش آموزان، مرا هم گمراه کنید. اما اکنون، بسیاری از مردم میتوانند دروغگو و قربانیانش را ببینند. دیگر به واقعیت از طریق دروغ های شما نگاه نمی کنند، اکنون می توانند خودشان ببینند و فکر کنند.”
لطفا توجه داشته باش که در حال به کار بردن نادرست تکنیک های علمی هستی تا تصویری غیرواقعی از من ارائه دهی. من هرگز ادعای قربانی بودن نکرده ام، بلکه قبال گفته ام که برخی از رقبای من در حسادت به موفقیتم از تکنیک های ناپسند استفاده کرده اند. این موضوع هیچ ربطی به خودشیفتگی نیز ندارد. تودر تلاشی که مرا چیزی معرفی کنی که نیستم. به من اتهام میزنی و سپس می گویی اگر پاسخی هم بدهم، این و آن خواهم بود. این کاملا تلاش برای کنترل ذهن من است. این قلدری است!
اگر از حقوقم دفاع کنم و ساکت نمانم، چه چیزی در تو تحریک می شود؟ چه چیزی تو را اذیت می کند .
اگر من حقیقت را بگویم؟ آیا تو از پذیرفتن اشتباهات خود میترسی؟
همین کار را نیز وقتی فارغالتحصیالن ما در توضیح، تجربۀ سازندۀ خود از شرکت در وفور را به اشتراک می گذارند، میکنی و آنها را متهم به شستشوی مغزی میکنی. و اگر هزاران نفر با من موفق شده اند، آنها را هم فرقه می نامی!!
من هیچ تلاشی برای اثبات چیزی به تو نخواهم کرد. تو مسئول آسیبی هستی که به من و شاگردانم زده ای.
در کشور ما رسم بر این بوده که اکثر مواقع، زمانیکه روشنگری و تفکر علمی وجود داشته، غالباً مردم آن را با ایجاد تفرقه و اغلب با ادعاهای بی اساس و بدخواهانه نابود کرده اند. یک ابر نمی تواند برای همیشه جلوی خورشید را بگیرد. من پر از امید هستم و ارادهای قوی دارم تا به تلاشهایم برای کمک به شاگردانم ادامه دهم.
همیشه این شوق را داشته ام که به مردم در حل مشکلاتشان کمک کنم، از یک رویکرد به رویکردی دیگر حرکت کردم تا اینکه به ISTDP تسلط پیدا کردم و آن را نسبتاً خوب یافتم.
من عمیقاً معتقدم که کمبودهایی در رویکرد ISTDP وجود دارد، و یکی از آن کمبودها این است که برخی از پیشگامان این رویکرد، مانند شما و آن خانم مدرس دیگر، هنوز با مردم و با خودشان دشمنی دارند، با یکدیگر و شاگردانشان دشمنی دارند و به شاگردان خود توهین می کنند. به همین دلیل معتقدم اگر پیشگامان و معلمان دیگر ISTDP، این نکته را جدی نگیرند، مانند همه رویکردهای علمی دیگر، ISTDP هم تازگی خود را از دست خواهد داد و با رویکردهایی که مطرح خواهند شد، به انزوا خواهد رفت.
یک گل، قبل از اینکه عطر خود را به دیگران عرضه کند، ابتدا بوی خود را حس و تجربه می کند.
اما متأسفانه، ISTDP، با وجود اینکه در حال حاضر یکی از مؤثرترین روش های درمانی است؛ به دلیل مشکل ذکر شده ناقص است و نمی تواند بیشتر پیش برود. فراموش نکن که راه های رسیدن به درمان به تعداد افراد وجود دارد. دنیا معطل رویکرد ISTDP نمی ماند.
تو نوشته ای: «یادت باشد مولانا گفت: مردم می خواهند که تو خوشحال باشی. پس درد خود را به آنها عرضه نکن.»
این نکته بسیار خوبی است. لطفاً جلوی آینه بایست و چندین بار این جمله را برای خودت تکرار کن.
و اما در مورد اتهام فرقه:
در کشور ما اگر سازمان های مسئول حتی یک درصد به چنین امر مخربی شک کنند یا پی ببرند، با آن به صورت قانونی برخورد می کنند. ما مانند فرقه ها به افراد «باور» نمی دهیم، بلکه ابزارهایی آموزشی برای مواجه شدن با دشواری های زندگی ارائه می کنیم.
تو اگر می ترسیدی که مبادا اشتباهات احتمالی من دامنت را بگیرد و می خواستی از من جدا شوی، کافی بود ایمیلی به من می زدی نه اینکه با چنین خشم فزایندهای در مقام دادستان و قاضی و اجرا کننده حکم، به نفع چند رقیب من عمل کنی.
یکی از تفاوت های عمده ی ایران با غرب در نگاه به مفهوم دوست است، ما پای دوست جان می دهیم، شما دوست را تا موقعی که برایتان سود دارد نگاه می دارید. ادعای شناخت فرهنگ ما را نکنید.
تو نوشته ای:«ISTDP در ایران هرگز دست تو نبود.»
اگر فقط مشکلت حافظه است به ایمیل هایت مراجعه کن، مثال ایمیل مورخ -6-2023Dec
پی نوشت:
«آقای فردریکسون
در یکی از پست های اینستاگرامت اشاره کردی که قصد حمایت از کسانی را داری که صدایشان شنیده نشده است.
این هدفی فوقالعاده زیباست، من با تمام قلبم آن را قبول دارم. هرچند روش مناسبی برای نیل به این هدف انتخاب نکردی. من از اتهامات دروغین و اشتباه تو بسیار متعجب شدم، اقداماتی بسیار غیر منتظره و به وضوح غیر حرفه ای بود. در حالیکه تو ادعا کردی می خواهی صدای شنیده نشده ی تعدادی از شاگردان ما باشی، متأسفانه اقداماتت تأثیر
کاملا معکوسی داشتند و به جای فراهم ساختن فضایی برای حمایت، به تخریب اعتبار و وجهه من پرداختی. تفرقه سازی کردی و تلاش کردی از من تصویری تماما منفی به وجود بیاوری، که بسیار غیرواقعی و البته زیانبار بود.
علاوه بر این، اقدامات اخیر تو تأثیرات بسیار مخربی بر اعتماد و آرامش روانی شاگردان من داشته است. من متعجبم که چطور قبل از انتشار اکاذیب و ایمیل، خصوصی با من صحبت نکردی؟ چرا از من سوال نکردی و مشورت نگرفتی؟ من برای گفتگو کامال آماده و در دسترس بودم. چرا بدون اینکه از من بشنوی، قضاوتم کردی؟
تو نه تنها من را قضاوت کردی، بلکه اطلاعات غلطی درباره ام منتشر کردی و باعث شدی احساسات بسیاری از افراد، از جمله دانش پژوهان محترم، همکاران، دوستان و هموطنانم آشفته شود .
اگر نیت و قصد تو کمک به کسانی بود که اشاره کردی، این سوال مطرح می شود: چگونه تخریب اعتبار من، فرآیند شفای آنها را تسهیل می کند؟ به عنوان متخصصین حوزه روانشناسی، میدانیم که متوسل شدن به خشم و افترا، نه تنها به فرآیند شفا یا حل مسئله هیچ کمکی نمی کند، بلکه وضعیت را بدتر کرده و منجر به آسیب های بیشتری می شود.
تو به جای پذیرفتن کورکورانه اتهامات نسبت به من، می توانستی جزئیات دقیق موضوعات، و همچنین نظرم را بپرسی. اتهاماتی که علیه من مطرح کردی واقعا مرا متحیر کرد، چرا که کامال دور از حقیقت بود و هیچ شباهتی به آنچه هستم ندارد. از اتهام به تهدید افراد کامالً شوکه شدم، در حالیکه هیچگاه کارهایی از این قبیل نکرده ام و دون شأن و شخصیت خودم می دانم.
من عمیقا به کمک کردن به دیگران متعهد هستم و عملکرد من همیشه منعکس کننده این امر بوده است. کسانی که من را می شناسند به خوبی با ویژگی های شخصیتی ام آشنا هستند و از تلاشهای بی شماری که برای حمایت از دیگران انجام می دهم آگاهند. این که چرا تصمیم گرفتی من را در این قالب نشان دهی بسیارعجیب است.
چرا قبل از اینکه با من صحبت کنی اقدام به تخریب شخصیتم را انتخاب کردی؟ آیا اصال پیامد اقدامات اخیرت برحال شاگردانم و سلامت روان آنها را در نظر گرفتی؟ چگونه می خواهی زیان وارد شده به آنها را جبران و ترمیم کنی؟ تو حتی از مفاهیم روانشناختی برای تحریف و دستکاری واقعیت استفاده کردی تا ادعاهایت را اثبات کنی.
سفر تحول شخصی و توسعه فردی، به طور ذاتی دشوار است. شرکت کنندگان، این مسیر را با اراده آزاد می پذیرند و به طور کامل از چالش های آن آگاه هستند، مانند روزه گرفتن. همانطور که اجتناب از خوردن و نوشیدن در روزه گرفتن به دلیل دشواری های مرتبط با آن، آسیب محسوب نمیشود، پروسه رشد نیز دارای چالش ها و دشواری هایی است. کسی نمی تواند این دشواری ها را به عنوان آسیب معرفی کند.
با علم به اینکه ارزیابی یک برنامه آموزشی دو ساله به این سادگی نیست تو چگونه به این نتیجه رسیدی که کار ما با تعاریف روانشناسی همخوانی ندارد؟
تو برای درک کامل بعضی از مفاهیمی که در وفور تدریس میکنم، ملزم به انجام مطالعاتی در زمینه فرهنگی، تاریخی و اجتماعی ما بودی.
نخست اینکه، تکنیک های وفور، ریشه در دیدگاه ایرانی داشته و برگرفته و مناسب فضا و محیط فرهنگی ما هستند. دوم، دیدگاه تو ممکن است با فلسفه و مفاهیم پشت آنچه دقیقا در جلسات ما اتفاق می افتد تطابق نداشته باشد. و سوم اینکه، ارزیابی تو از کار من به چارچوب روانشناسی پویشی محدود شده است، مهم است توجه داشته باشی که پشتوانه تئوریک کار من فقط به ISTDP محدود نمی شود، بلکه نظریه های دیگر روانشناسی مانند روابط ابژه،
طرحواره، CBT و سایر رویکردها نیز در تدوین دوره استفاده شده اند تا آگاهی شرکت کنندگان را افزایش داده و امکان بهبود کیفیت زندگی آنان را فراهم کند.
ضمنا، تو ابعاد گسترده تر فلسفی و اجتماعی کار مرا یا نفهمیدی یا نادیده گرفتی. ارزیابی یک دوره دو ساله جامع بر اساس تعداد محدودی ویدیو و روایت تجربیات عده معدودی از شاگردان، نمیتواند عمق واقعی و پیچیدگی آن را بیان کند.
افزون بر این، مشاهدات من نشان می دهد که اغلب آمریکایی ها، طبق تاریخ و فرهنگشان، با باور به توانمندی غلو آمیز خود، مبنی بر اثرگذاری مثبت در جهان، تمایل زیادی به نمایش انسان دوستی جهانی نشان می دهند که اگر صحت می داشت بسیار قابل تحسین، ارزشمند و قابل احترام می بود.
در این مورد لازم بود نقش یک روانشناس را در اولویت قرار می دادی و راهنمایی حرفه ای و تخصصی را بر باورهای شخصی ات ارجحیت می دادی. گفتگو و مشورت با من می توانست از ایجاد هرگونه سوء تفاهمی جلوگیری کند،
کاری که تو نکردی و این ناعادلانه، غیر تخصصی، و غیر اخلاقی بود.
پیشنهاد می کنم درباره پیامدهای اعمال خود تأمل کنی. اگرچه شاید نیتت خیر بوده است، اما بسیاری از تصمیماتت بر اساس اطلاعاتی ناقص بوده، نه واقعیت های موجود. بنابراین با وجود باور تو به کمک به دیگران در این مورد، تلاشهایت نه تنها منجر به هیچ گونه کمک مفید یا سازنده ای نشد، بلکه زیانبار هم بود.
آرزوی واقعی من این است که روان شناسان در سراسر جهان بتوانند در حمایت متقابل یکدیگر متحد شوند، نه اینکه به اعمالی بپردازند که به اعتبار یکدیگر آسیب برساند یا به تخریب شخصیت همکاران منجر شود.
جان، متاسفانه با اقدام های اخیرت که دون شأن یک متخصص حرفه ای بود، دیگر تمایلی به داشتن هیچ گونه ارتباطی با تو ندارم.
تمام اقدامات ناگهانی اخیر تو بسیار غریب و سوال برانگیز است. و سوالی در ذهن من می چرخد: تو در ایران، در پی چه هستی؟
با آرزوی آگاهی
دکتر علیرضا (امیر) منشی»
به نظرم صحبت های ایشان یعنی دکتر منشی غیر قابل قبول و کذب است ادعاهایی نظیر آنچه دکتر جان مطرح کرده در وب سایت وفور قابل مشاهده است. نیاز ورود سازمان نظام روانشناسی به شدت محسوس است.
دکتر منشی در مورد رابطه و ارتباط به مراکز قدرت در جمهوری اسلامی هم بهتر است شفاف سازی کنند…