بنا به گفته دکتر کنت دوج، استاد روانشناسی و سیاست عمومی در دانشگاه دوک: روانشناسی برای مدت طولانی در این ایده محدود مانده است که تنها راهی که میتواند تأثیر مثبتی بر مردم داشته باشیم، مداخلات روانشناختی فردی است. در حالی که ماهیت این رشته به گونهای است که تأثیر بیشتری بر سیاست، آموزش و بسیاری از حوزههای سلامت جمعیت بگذارد. این به این معنی نیست که دوران رواندرمانی به پایان رسیده است، اما سهم گستردهتری وجود دارد که ما بهعنوان روانشناس – هم محقق و هم پزشک – میتوانیم داشته باشیم. امروزه روانشناسی از نظر آنچه مداخلات در سطح فردی میتوانند انجام دهند، به سقف رسیده است.
رسانه سلامت روان کشور دکتر فریبرز درتاج در ادامه اضافه میکند اگر بخواهیم بار بیماریهای روانی را برای افراد و جامعه کاهش دهیم، وضعیت موجود این حرفه، آن را کاهش نمیدهد.
به همین دلیل بود که در فوریه 2022، شورای حاکمیتی نمایندگان APA سیاستی را اتخاذ کرد که از روانشناسان میخواست تا رویکرد سلامت جمعیت را اتخاذ کنند، در بین سیستمها و درون سیستمها برای بهبود سلامت کل جوامع، با در نظر گرفتن عواملی مانند درآمد، آموزش، فرهنگ و محیط؛ کار کنند و نقش خود را در پیشبرد سلامت جامعه افزایش دهند.
در حال حاضر تنها کسری از افرادی که به حمایت از سلامت روان نیاز دارند، درمانهای مبتنی بر شواهد دریافت میکنند و این نیاز فقط در حال افزایش است. «برای ایجاد تفاوت در سطح جمعیت، ما باید یک سیستم سلامت روان چابکتر ایجاد کنیم که شامل چندین سطح مراقبت و چندین نقطه تماس در لحظههای نیاز باشد». برخی کشورها برای کمک به حل این مشکل، در حال توسعه چیزی است که او آن را اصطلاحاً “مداخلات لمسی سبک، تک جلسهای light-touch, single-session interventions” ” مینامد که به صورت دیجیتال و توسط ارائهدهندگان متخصص ارائه میشود و میتواند برای جلوگیری از بسیاری از اختلالات مانند افسردگی، اضطراب و به ویژه کاهش اقدام به خودکشی مؤثر باشد.
شیلدر استاد گروه روانشناسی دانشگاه دوک اظهار کرد: “بیشتر روانشناسان ابتدا به مدل درمانی فکر میکنند، و بسیاری تصور میکنند که ما میتوانیم سازگاریهایی را حول آن مدل درمانی ایجاد کنیم تا مقیاس پذیری یا دسترسی را افزایش دهیم. این پیشفرض باید تغییر کند. ما باید بدون این پیش فرضها شروع کنیم که درمانها یا برنامههای حمایتی چگونه میتوانند باشند، کجا میتوانند در دسترس باشند و مردم چگونه میتوانند به آنها دسترسی داشته باشند.”
در تلاش برای گسترش دامنه سلامت رفتاری، افزایش مقیاس تأثیر و دسترسی بسیار مهم است؛ اما این فقط یک روی سکه است. دوج اظهار داشت: سومین ویژگی بارز که مطرح خواهد شد، گرایش به سمت “پیشگیری” است.
برای تأثیرگذاری در پیشگیری از مشکلات سلامت روان، در برخی کشورها یک ایده ساده و در عین حال رادیکال ارائه شده است “مراقبت های اولیه بهداشت روان”. از نظر سلامت جسمانی، ما به طور منظم نوزادان خود را نزد پزشک اطفال برای ویزیت میبریم. ما منتظر بیمار شدن آنها نمیمانیم.
اگر ما شروع به فکر کردن در مورد یک مدل مراقبت اولیه برای سلامت روان کنیم، به انواع مداخلات مختلف منجر میشود و کمکی را که علم روانشناسی میتواند در جامعه داشته باشد، گسترش میدهد.
او در تحقیقات خود برنامه Family Connects را توسعه داد که با خانوادهها از بدو تولد برای کاهش کودک آزاری اولیه و ارتقای سلامت نوزاد، کیفیت محیط روانی نوزاد و رشد روانی سالم، کار میکند. در کارولینای شمالی، این برنامه به همه خانوادههایی که نوزاد دارند، صرف نظر از درآمد، سطح تحصیلات، یا پیشینهشان، ارائه میشود.
پرستاران تا سه بار از خانوادههای شرکتکننده بازدید میکنند تا والدین را از نظر بیماریهای روانی، مصرف مواد و خشونت خانگی بررسی کنند، علاوه بر آنها در مورد مهارتهای فرزندپروری، دسترسی به حمایت اجتماعی، و کالاهای مادی مانند تخت نوزاد و شیر خشک سؤال میکنند. پس از بررسی، خانوادهها به هر منبع و پشتیبانی که ممکن است نیاز داشته باشند معرفی و متصل میشوند.
چهارمین مسئله مهم که باید به آن توجه شود و به موضوع “پیشگیری” نیز ارتباط دارد “سلامت رفتاری جوانان” است.
یک مدل مراقبت اولیه بهداشت روان مشابه را باید در طول عمر ایجاد کرد. خدمات روانشناختی برای زوجهایی که قبل از ازدواج از مشاورههای ارتباطی برخوردار میشوند، یا افراد مسنتر داشتن فردی که میتواند سلامت عاطفی و شناختی آنها را در حین آماده شدن برای بازنشستگی حمایت کند، مفید است.
البته، این ایده که علم روانشناسی میتواند به تلاشهای پیشگیری کمک کند، جدید نیست. یکی از بارزترین داستانهای موفقیت این رشته ممکن است پذیرش گسترده برنامههای درسی یادگیری اجتماعی-عاطفی SEL در مدارس باشد.
با این حال، با افزایش نرخ اختلالات سلامت روان در میان جوانان، محققان همچنان به بررسی بهترین روش مداخله برای ارتقای رفاه در مقیاس بزرگتر ادامه میدهند. در یک تحول دلگرم کننده، گروه ویژه خدمات پیشگیرانه ایالات متحده در ماه اکتبر توصیه کرد که پزشکان مراقبتهای اولیه باید تمام کودکان بالای 8 سال را از نظر اضطراب، غربالگری کنند تا تشخیص و درمان اختلالی که قبلاً در حدود 5.8 میلیون کودک آمریکایی تشخیص داده شده است را بهبود بخشد.
این یک شروع امیدوارکننده جهت پیشگیری انوع اختلالات در این گروه سنی بود است.
الکسیس هریس، دکترا، استادیار پژوهشی آموزش در Youth-Nex، مرکز ترویج توسعه موثر جوانان دانشگاه ویرجینیا، و مدیر پروژه میگوید: جامعه روانشناسانی نباید منتظر بماند تا مردم رنج بکشند تا آنچه را که میداند به کار ببرند.
هریس و همکارانش در پروژهای به نام “مدارس دلسوز- Compassionate Schools ” در حال مطالعه یک برنامه درسی هستند که بر اساس SEL با ادغام مفاهیم ذهن آگاهی، شفقت، آگاهی بدن، تغذیه سالم و ورزش؛ ساخته شده است.
این مطالعه در 45 مدرسه با حدود 20000 کودک انجام میشود و راهبردهایی برای حمایت از رفاه مربیان نیز ارائه میدهد. او افزود که این نوع رویکرد کلنگر و ذهن- بدن یک گرایش در علم پیشگیری است. او گفت: «پس از دههها تحقیق، واضح است که علل ریشهای مشترک و عوامل محافظتی مشترکی وجود دارد که زمینهساز انواع مشکلات ذهنی، عاطفی و رفتاری است. اگر از آنجا شروع میکنیم، میتوانیم تأثیر گستردهتری داشته باشیم.»
در دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل، نام دپارتمان روانشناسی به “دپارتمان روانشناسی و علوم اعصاب” تغییر داده شد. بخش روانشناسی سابق دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا، اکنون به “بخش علوم روانشناسی و مغز” تبدیل شده است. در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا، نام این دپارتمان “علوم شناختی و مغز” است.
دیگر، دانشگاهها برای تاکید بر ارتباط روانشناسی با علوم اعصاب و مغز، برند خود را تغییر میدهند. البته این تصمیم مخالفانی نیز دارد. اما موافقان معتقدند همانطور که ابزارهای جدید برای تصویربرداری عصبی و علوم مولکولی در دسترس قرار گرفته اند، سرمایهگذاران بزرگی مانند مؤسسه ملی بهداشت به طور فزایندهای مشتاق سرمایهگذاری در تحقیقات با گرایش بیولوژیکی قوی هستند.
دکتر کنت دوج، استاد روانشناسی در دانشگاه دوک، گفت: تلاش برای تأکید بر ارتباط روانشناسی و مغز لزوماً در تضاد با جنبش تغییر روانشناسی به سمت سلامت جمعیت و رفتار نیست.
وی خاطرنشان کرد: به عنوان مثال، یافتههای مربوط به اهمیت رشد عصبی در دوران کودکی، پیامدهای مستقیمی بر طراحی سیاستهای آموزش دوران کودکی دارد.
در واقع، روانشناسی ممکن است بهترین زمینه برای تبدیل یافته های علوم پایه به برنامه ها و سیاست هایی باشد که سلامت روانی و جسمی را در مقیاس وسیع بهبود می بخشد. شلیدر گفت: “اگر ما در مورد ارتقای رفاه و کاهش بیماریهای روانی در مقیاس جمعیتی جدی هستیم، نمی توانیم زیست شناسی را نادیده بگیریم و باید رویکرد بهداشت عمومی را در این مسیر متمرکز کنیم.”
دیدگاههایی که حاوی ناسزا و افترا است، به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
برای بهتر و روانتر خوانده شدن دیدگاه شما، بهتر است از متن به صورت فارسی استفاده کنید نه با حروف فینگلیش
موارد درگیری با کاربران در پاسخ به دیدگاه دیگر کاربران پذیرفته نمیشود